« فقر زبانی ما...مظلومیت مضاعف »

در حاشیه ریحانه گردی ...

نوشته شده توسطبنیادی 14ام مهر, 1392

گاهی که به موضوعات اخلاقی و ارزشهای الهی انسان فکر میکنم احساس میکنم قلبم درد میگیرد…
وقتی چشم به واقعیت آنها در جامعه میدوزم گاه جنازه بی جانی را میبینم که گوشه ی زباله دان ذهنی افتاده و گویا تریلی از رویش رد شده و چیزی از هویت خود را با خود ندارد… و گاه جرقه هایی از نابترین جنس آنها را در وجود انسانی ساده اما بزرگ میبنم که به سوی آسمان تنوره میکشد…
این بازی ذهن ما با مفاهیم (شاید هم برعکس!) ، چه بر سر ارزشها می آورد؟
وقتی به یک ارزش و یک هنجار اخلاقی اقبال میشود دقیقا چه اتفاقی در ذهن و روان انسانها می افتد؟ و چه میشود در جان آدمها وقتی از آن میگریزند چونان که از گرگ؟
و وقتی امثال ما داریم از فقدان تعهد انسانها به ارزشها ، مینالیم دقیقا چه اتفاقی در ذهن ما می افتد؟ انسانها چگونه اند و کجای ذهنمانند ، ارزشها چه صورتی دارند و کجای ذهنمانند؟
این تصویرهای سیال از ارزشهای اخلاقی ، چگونه دستخوش تغییر قرار میگیرند؟
نقش ما بگذارید بگویم “ارزش شعارها” در شکل دادن مفاهیم ارزشی، وقتی مردم را چونان مارگزیده فراری میدهند چیست؟
و وقتی افراد در چنین دیالوگی با یک ارزش (لااقل از دید ما) قرار میگیرند چگونه میتوان با وی تعامل کرد؟
و چه تعاملی چه نتیجه ای در بر خواهد داشت؟
وقتی یک مفهوم در ذهن کسی تب میکند و بیمار میشود چگونه میتوان به آن دسترسی یافت تا بتوان آن را درمان کرد؟ و چه کسی میتواند چنین درمانی را سامان دهد؟
بیمار چیست و کجاست و طبیب کو؟؟
….
و هزار سوال دیگر، وقتی به چیزهایی مثل عفت فکر میکنم، ذهنم را محاصره میکنند… سوالهایی که بدون کار کردن تئورسینها روی آنها نمیتوان امید به مدیریت فرهنگی به صورت سیستمیک داشت.

سالهاست جانم را برداشته ام و از گود ناجوانمرد فعالیتهای فرهنگی ، گریخته ام ، جایی که استراتژیستها زیر قدمهای مجریان، ((این میدان دارهای طائف!! بودجه)) له میشوند…

ارزشهای فرهنگی و اخلاقی ، برای کسی چون من ، که زمانی درد ذهن و حیات آدمها و بخصوص درد دختران سرزمینم ، جانم را به آتش کشیده بود و با تمام وجود برایش میدویدم … امروز چونان عزیزان از دست رفته اند… که وقتی به آنها مینگرم… خودم را میبینم که بی روح کنار جنازه شان افتاده ام …
نه چون گذشته ، نای دویدن و ساختن دارم… نه چون بیگانگان دل بریدن… منی که زغوره ها حلواها میتوانستم ساخت…
سالهاست از این میدان فعالیت فرهنگی ،میدان پلشتکاریهای بیشمار، گریخته ام و به دخمه ذهن خود خزیده ام… و به انجام وظیفه طلبگی در شعاع روابط اجتماعی معمول خودم اکتفا کرده ام!

مشکلات فرهنگی در جامعه ما ، متولی ندارد… مثل یتیم است که هیچ کس را ندارد اما وقت بودجه که میرسد هزار صاحب و مدعی پیدا میکند… صاحبانی رند و بازار بلد!… بگو مگسان دور شیرینی ، که اغلب کارگران مفت هم دارند به اسم مقدس کار فرهنگی!
به نظر حقیر بودجه های (هنگفت) فرهنگی جامعه ما شیرینیهایی اغلب سیاسی هستند که مگسها نمیگذارند انرژی شوند به تن مدیریت فرهنگ این جامعه!…
در این میان مشکلات ساختار تصمیم گیری و تشکیلات و سازمانها و… را هم اضافه کنید و… تازه القصه!


ما با یک وبلاگ ساده در کوثر بلاگ چه میتوانیم بکنیم؟؟؟؟؟
آنهم بدون تشکیل ساختار رسمی و الزام آور!

 

پ.ن:
1- گفتم ننویسم… اما نشد!
2- قصد سیاه نمایی و تضعیف روحیه ندارم، عاجزانه تقاضای دقت دارم…
3-فرق است میان تبلیغ این وظیفه طلبگی و فعالیت فرهنگی به معنای اصطلاحی اون، وظیفه طلبگی فردی و با شعاع فردی است اما فعالیت فرهنگی(به معنای اصطلاحی اون) یک مقوله تشکیلاتی و جمعی است.
4- دوست مسلمان امریکایی داشتم میگفت شما ایرانی ها عجول و بی منطق اید و همه چیز را یک شبه میخواهید آنهم از بیراهه!!
این را وقتی میگفت که از بدحجابی پیشش بد میگفتند!

نظر از: عبدالعظیم حسنی (ع) [عضو] 

سلام خواهر
شما که اینطور ما را مورد هجوم قرار دادید توجه کردید که ما از خودمان چیزی نمینویسیم؟ عزیزم ما که خودمان را صاحب نظر نمیدانیم ! برای نوشته هایمان منبع میذاریم
سایت های معتبر این مطلب را ذکر کرده اند.
اینجا را ببینید: http://www.ghadeer.org/site/qasas/lib/d_karb/karbal01.htm

علاوه بر این نمیتوانیم این مساله را به صورت شفاف عیان کنیم چرا که آن وقت همه از مکه به سمت کربلا رویگردان می شدند.

باز هم ممنون از نقدتان چرا که موجب شد ما در این امر و بر گفته خودمان تحقیقات بیشتری انجام دهیم و مصمم تر شویم !
_________
سلام علکیم
ممنون از توجه شما، میدانم که بی منبع ذکر نمیکنید ، اما بی ترجیح و انتخاب هم عمل نمیکنید! ضمن اینکه به قول معروف چاپحونه از مطهرات که نیست!! صرف بیان در یک کتاب موچب وثوق یک مطلب نمیشود.
عرضم این است که چنین روایاتی باید بسیار بررسی و وارسی شوند تا به راحتی هر چیزی به معصومان (ع) نسبت داده نشود،
سخن گفتن از دین ، راه رفتن روی لبه تیغ است، عرضم فقط همین بود
کاش فرصت داشتم روی همین روایات بحثهایی رجالی و دلالی راه می انداختم تا مباحثه ای کرده باشیم
همچنین در مورد کتابی که مطلب رو از اونجا نقل کردید
باز هم از توجه شما ممنونم

1392/08/18 @ 21:22
نظر از: حيدري [عضو] 

سلام
اگر الان زمان امام حسین علیه السلام بود با این طرز فکر جزء کدام دسته بودیم؟ جزءآنهایی که امام را نصیحت می کردن که بخاطر خدا نجنگ! یا آن دسته که فرار می کردند تا امام آنها را نبیند که به جنگ دعوت کند؟ یا اونهایی که گفتن امروز می جنگیم و فردا استغفار می کنیم؟ یا …
کسی که با منطق معصومین پرورش یافته باشد جا نمی زند.زمانی هم که شهدا جان فدا می کردند عده ای با احتکار و گرانفروشی و دزدی دنیایشان را می ساختند . اما مخلصان باوجود اینکه می دیدند خدمت پنهانی می کردند تا نکند اجرشان ضایع گردد…
خدا عاقبتمان را ختم بخیر کند و…

___________
سلام دوست عزیزم
ممنون از نقدتون
من منظورم کناره گیری از فعالیت فرهنگی به معنای اصطلاحی اون هست نه جا زدن!
اینکه با بودجه خودت وارد فضای فعالیت فرهنگی بشی و محصول فرهنگی تولید کنی ….
وظیفه طلبگی امری گسترده تره و من منظورم کنار گذاشتن اون نبود
در حد شعاع روابط اجتمعی خودم پیگیر وظیفه هستم و از فعالیت فرهنگی و مدیریت مجموعه فرهنگی کشیدم کنار

بازم متشکر

1392/07/14 @ 22:54


فرم در حال بارگذاری ...